چنین آدم خوش شانسی هستم!

یه سری چیزاس که   جز اون دسته ای از اتفاقان  حتی فکرشم نیس چه برسه نگرانی ازش ،حالا ما یه بار تو عمره مون اومدیم یه خبط کردیم با یه شخص شخیصی مجازی صحبت کردیم  که خوب برا کسی مثه من با احساسات با غلظت بالا حتی صحبت کردن اونم برا اولین بار با یه نفر یعنی  دل بستن وابستگی دوس داشتن یعنی  خبط نه ،فاجعه سونامییییییی   بسی رنجها کشیدم و غصه ها خوردم و ...ازون جاییم که میدونسم ایشون واسم موندنی نیس و از نظر من یا یکی باس باشه تا اخر باشه یا اصن نباشه  و البتهه قابله ذکره که دس خدا یارم بود نرفتم ببینمش و خوب  تو این شهره بزرررررررررررررررررررررررگگ  دیدنش به صورت اتفاقیم امکانش نبود و منم ایشون رو ندیده بودم بیرونا حالا شد انچه نباید میشد  بعده اینکه رفتو  ویکهو رف   نامزد کرد (  با ،سنه کم چی شد اخههههه ) یه سری یهویی اا شد و اتفاقایی افتاد که شدم اد هم دانشکده ایش  و  باید عرض کنم که ر به ر میبینمش یعنی این همه دانشگااااااااااااه چرا بایس اون جایی بیاد که من هسم یا من جایی بیوفتم که اون هس..حالا بنده موندمو حوض قشنگمو خبطم

..  حالا مردم هزار و یک خبط  غیر مجازی میکننا ....ولی بنده بایستی هی ببینمشو حرص نوش جان کنم  شکرت خدا بدتره اینام میشد که بشه

نظرات 1 + ارسال نظر
امین شنبه 1 اسفند 1394 ساعت 19:17

به! احسنت. این شد

موتوشکرم ولی شما بایس به عنوان یک برادر بزرگتر الان کمر بند به دس بگی تو شوکولات توت فرنگیییی خوردی رفتی با یه ...صحبت کردی،بعد من یه نیمچه توضیحات بدم که لی لی لی یا درین دین واژه هایی برای بیان خوشحالی بنده هستند

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.