چنین آدم خوش شانسی هستم!

یه سری چیزاس که   جز اون دسته ای از اتفاقان  حتی فکرشم نیس چه برسه نگرانی ازش ،حالا ما یه بار تو عمره مون اومدیم یه خبط کردیم با یه شخص شخیصی مجازی صحبت کردیم  که خوب برا کسی مثه من با احساسات با غلظت بالا حتی صحبت کردن اونم برا اولین بار با یه نفر یعنی  دل بستن وابستگی دوس داشتن یعنی  خبط نه ،فاجعه سونامییییییی   بسی رنجها کشیدم و غصه ها خوردم و ...ازون جاییم که میدونسم ایشون واسم موندنی نیس و از نظر من یا یکی باس باشه تا اخر باشه یا اصن نباشه  و البتهه قابله ذکره که دس خدا یارم بود نرفتم ببینمش و خوب  تو این شهره بزرررررررررررررررررررررررگگ  دیدنش به صورت اتفاقیم امکانش نبود و منم ایشون رو ندیده بودم بیرونا حالا شد انچه نباید میشد  بعده اینکه رفتو  ویکهو رف   نامزد کرد (  با ،سنه کم چی شد اخههههه ) یه سری یهویی اا شد و اتفاقایی افتاد که شدم اد هم دانشکده ایش  و  باید عرض کنم که ر به ر میبینمش یعنی این همه دانشگااااااااااااه چرا بایس اون جایی بیاد که من هسم یا من جایی بیوفتم که اون هس..حالا بنده موندمو حوض قشنگمو خبطم

..  حالا مردم هزار و یک خبط  غیر مجازی میکننا ....ولی بنده بایستی هی ببینمشو حرص نوش جان کنم  شکرت خدا بدتره اینام میشد که بشه

شوور

 من در این ساعت و همین لحظه  با نهایت احترام و پوزش طلبی  خدمت خدای مهربان باید   اعلام کنم که خدا جانم عزیزدل اااااا من شوهر میخوامممممم دقت داری که همه رفتند کسی دورو برم نیس ( اونا که شوورشون دادیو میگم)یه فکری واسه منم بردار 

درسه من سنی ندارم ولی میفرماد که آشه کشک خالته بخوری پاته نخوری پاته ( شاید ربطی به شوهر کردن نداشه باشه ولی من دوس دارم که به شوور ربط داشته باشه حرفم نباشه الانم آش: استعاره از شوور ..)و از اونجا که کاریست که باید بشود کاش عنایت بفرمایند زودتر بشود  

...

دلم تغییر میخواد یه تغییر بزرگ یه چی که خدا دوست داشته باشه